معنی اثر استاندال
حل جدول
ارماسن, گردش های رم
اثر معروف استاندال
سرخ و سیاه
اثرمعروف استاندال
سرخ و سیاه
اثری از استاندال
راسین و شکسپیر، راهبه کاسترو، زندگی روسینی، زندگی ناپلئون، سرخ و سیاه، گردشهای رم، لوسین لورن، معبد پارم
لغت نامه دهخدا
استاندال. [اِ] (اِخ) شهری به آلمان (پروس)، واقع در ساحل اوشت.
استاندال. [اِ] (اِخ) هانری بیل. نویسنده ٔ فرانسوی، مولد گرِنُبْل (1783- 1842 م.). نویسنده ٔ «شارترز دُپارم » و «روژ اِ نوار». وی روانشناسی ذکی ّ و دارای روحی احساساتی است.
اثر
اثر. [اَ ث َ] (ع مص) بر اثر ماندن. در عقب ماندن. || نقل کردن حدیث. روایت کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). || برگزیدن.
اثر. [اَ] (ع اِ) جوهر شمشیر. ج، اُثور. (منتهی الارب). پرند شمشیر.
اثر. [اَ] (ع مص) بر گشنی داشتن. (تاج المصادر). || بسیار جستن شتر نر بر شتر ماده. (منتهی الارب). || برانگیختن.
اثر. [اُ ث ُ] (ع اِ) جوهر شمشیر. || نشان زخم که بعد صحت باقی ماند. || رونق روی. (منتهی الارب). آب ِ رو.
فارسی به عربی
اثر، اثر علیه، اخدود، اشاره، انطباع، بقیه، تاثیر، ختم، خلیع، علامه، کفاءه، مسار، نتیجه، نمو
واژه پیشنهادی
عربی به فارسی
عواقب بعدی , پس ایند , جای پا , مهر زدن , نشاندن , گذاردن , زدن , منقوش کردن , اثر , اثار مقدس , عتیقه , یادگار , باستانی , نشان , رد پا , مقدار ناچیز , ترسیم , رسم , ترسیم کردن , ضبطکردن , کشیدن , اثر گذاشتن , دنبال کردن , پی کردن , پی بردن به , بدنبال کشیدن , بدنبال حرکت کردن , طفیلی بودن , دنباله دار بودن , دنباله داشتن , اثر پا باقی گذاردن , پیشقدم , پیشرو , دنباله
معادل ابجد
1248